امشب که سقف بی ستاره ی اتاقم برسرم سنگینی می کند مانده ام از چه بنویسم؟
از آن های که دیروز با من بوده اند و امروز رفته اند یا از تو که هستی و حرف های مرا میخوانی!
از چه بنویسم از آسمانی که در حال عبوراست یا از دلی که سوت وکور است از زمین بنویسم
یا از زمان یا از نگاهی مهربان.
از خاطراتی که باتو در باران خیس شد یا از غزل هایی که هیچ وقت سروده نشد از چه بنویسم؟؟
از نامه های که هرگز برایت نفرستادم یا از ترانه های که هرگز برایت نخوانده ام؟؟؟
از چه بنویسم؟؟؟
از چیزی که هرگز زیر آن نایستادیم یا از بدروی که هرگز بر زبان نیاوردیم!
من عاشق خیابان هستم که قسمت نشد باهم در آن قدم بزنیم من منتظر پرنده ای هستم که
عطر تو را دوباره به من نشان بدهد.
من دلبسته درختی هستم که فرصت نشد اسممان را روی آن حک کنیم
تنها نفس های تو میتواند برگ برگ دفترم را از پاییز پاک کند.من بی قرار حرف های ناب توام
حرف هایی که هزاران سال دیگر بعد از ظهر آفتابی به من خواهی گفت.
|